سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 به نام ایزد منان

یک گله بزرگ:وقتی آمار بازدید دیروز رو دیدم 43 تا!

 در حالی که یک دونه ام کامنت نداشتم واقعا ناراحت شدمدلم شکست قلبم شکست

بابا بی معرفت ها چرا قاصدک شده محل گذر دریغ از یک دونه کامنت!

خانوم محترم کامنت بزار آقای محترم کامنت بزار .  تو رو خدا

 پست رو می خونین نمی خونین هم کامنت بزارید .

کاش همانطور که از شکستن تکه ای شیشه بر میگردی و نگاهش میکنی

وقتی دل مرا شکستی ، یکبار بر میگشتی فقط نیم نگاهی میکردی


نوشته شده در  یکشنبه 90/11/9ساعت  12:5 عصر  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

  دوباره وارد اتاق شدم و تنهایی و مبحوسی در بین چهار دیواری صورتی

 بدن خسته ی خودم رو روی تخت رها می کنم

 حصار تنهایی هایم را کوچکتر می کنم

 پتو رو تا بالا روی سرم می کشم

 بالشم رو بغل می کنم و باز

 به ابر چشمانم اجازه می دهم

 که ببارند!

 زیر لب خدا خدا می کنم که فردای بی تو را دیگر نبینم

گیج و مبهوتم از نبودنت و کاش فردای بی تواز راه نمی رسید و هرگز 

 بی تو نفس کشیدن را اینگونه تجربه نمی کردم

 این روزها آرزوی بزرگ من همه این است

 یا تورا در آغوش بگیرم

 یا بمیرم

                                  تقدیم به توئی که هرگز فراموشت نخواهم کرد ( نیلوفر)


نوشته شده در  شنبه 90/11/8ساعت  12:13 عصر  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

یک پسر کوچک از مادرش پرسید: چرا گریه میکنی؟

مادرش گفت: چون من زن هستم. پسر بچه

گفت: من نمی‌فهمم. مادر گفت: تو هیچ‌گاه نخواهی فهمید.

 بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید که

چرا مادر بی‌دلیل گریه میکنند؟

 پدرش تنها توانست به او بگوید: تمام زنان برای «هیچ چیز» گریه

میکنند. پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل شد

 ولی هنوز نمی‌دانست که چرا زنها بی‌دلیل گریه میکنند.

بالاخره سوالش را برای خدا مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را میداند.

 او از خدا پرسید: خدایا،چرا زنان به آسانی گریه میکنند؟

خدا گفت: زمانی که زن را خلق کردم میخواستم او موجود به خصوصی باشد

 بنابراین شانه‌های او را آنقدر قوی آفریدم تا بار تمام دنیا را به دوش بکشد.

 و همچنین شانه‌هایش آن قدر نرم باشد که به بقیه آرامش بدهد

 و من به او توانایی دادم که در جایی که همه از جلو رفتن ناامید شده‌اند او تسلیم

نشود و همچنان پیش برود. به او توانایی نگهداری از خانواده‌اش را دادم

 حتی زمانی که مریض یا پیر شده است بدون این که شکایتی بکند

 به او عشقی داده‌ام که در هر شرایطی بچه‌هایش را

عاشقانه دوست داشته باشد حتی اگر آنها به او آسیبی برسانند.

به او توانایی دادم که شوهرش را دوست داشته باشد

 و از تقصیرات او بگذرد و همیشه تلاش کند تا جایی در قلب شوهرش داشته باشد.

 به او این شعور را دادم که درک کند یک شوهر خوب هرگز به

همسرش آسیب نمی‌رساند اما گاهی اوقات توانایی همسرش را آزمایش میکند

 و به او این توانایی را دادم که تمامی این مشکلات را حل کرده

و با وفاداری کامل در کنار شوهرش باقی بماند. و در آخر به او اشکهایی دادم که بریزد.

این اشکها فقط مال اوست و تنها برای استفاده اوست در هر زمانی

که به آنها نیاز داشته باشد.
او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک میریزد. خدا گفت:

 می‌بینی پسرم، زیبایی یک زن در لباسهایی که می‌پوشد نیست.

 در ظاهر او نیست و در شیوه آرایش موهایش نیست و بلکه

زیبایی یک زن در چشمهایش نهفته است. زیرا چشمهای او دریچه روح اوست

 و قلب او جایی است که عشق او به دیگران در آن قرار دارد.

نظربدید

 


نوشته شده در  شنبه 90/11/8ساعت  11:53 صبح  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت .

 دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ،موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره .

 روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ،

هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند .

 نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت .

او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :

میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
یک دفعه کلاس از خنده ترکید ...

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند .

 اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت

 که موجب شد در همان روز اول،

 احترام ویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند :
اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی .
او با همین یک جمله نشان داد
که قابل اطمینان ترین فردی است

که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید

 که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .
او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود .

 به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و ... .

 به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا

 و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود .

 آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش

 از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت

و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد .

مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا

و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا !

و حق هم داشت . آشپزی خواهرم حرف نداشت

 و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود .
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود

 به دیدنش رفتم و  بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم

 شدیداً به او علاقه مندم .
5 سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ،

 دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش میدانستم

و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت :
برای دیدن جذابیت یک چیز ، باید قبل از آن جذاب بود !
در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم .

دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند

روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟
همسرم جواب داد :

من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم .
و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید .
 شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت
 
آیا می دانید این داستان از کیست ؟

نوشته شده در  شنبه 90/11/8ساعت  9:13 صبح  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

عشق باروح شقایق زیباست

با حسرت عاشق با حسرت عاشق زیباست

عشق با نبض دقایق زیباست

عشق با زهر حقایق زیباست

عشق با در حسرت دیدار تو بودن زیباست

************************************

در تاریکی شب سه شمع روشن کردم اولی برای بودنت.

 دومی برای دیدنت. سومی برای بوسیدنت.

دراخر هر سه را خاموش کردم برای در اغوش کشیدنت

                                      نیلودوستت دارم

به جای دسته گل بزرگی که فردا بر قبرم نثار می کنی.
امروز با شاخه گل کوچکی یادم کن.

بجای سیل اشکی که فردا بر مزارم می ریزی.

امروز با تبسم مختصری شادم کن.

*****************************************

 برای تو می نویسم : دیدگانم برای این آمده اند تا تو را تماشا کنند.

برای تو می نویسم : لبانم برای این آمده اند تا نام تو را فریاد کنند.
برای تو می نویسم : دستهایم برای این آمده اند تا به دور تو حلقه شوند.

برای تو می نویسم : گامهایم برای این آمده اند که به سوی تو بشتابند. 

برای تو می نویسم : قلب من برای این آمده است که تو رو بستاید.
برای تو می نویسم : دل من برای این آمده است که تو را در خود بنشاند.

برای تو می نویسم : جان من برای این آمده است که به پای تو قربان شود

بی انصافی نکنید ..... نظر بدید


نوشته شده در  شنبه 90/11/8ساعت  9:1 صبح  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد ،

متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا !

 با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند .

 در نامه این طور نوشته شده بود :
خدای عزیزم ، بیوه زنی هشتاد و سه ساله هستم که زندگی ام با حقوق ناچیز باز نشستگی می گذرد .

 دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید .

 این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم .

 یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام

، اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم . هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم .

 تو ای خدی مهربان تنها امید من هستی

به من کمک کن کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت

 و نامه را به سایر همکارانش نشان داد .

 نتیجه این شد که همه آن ها جیب خود را جستجو کردند

 و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند .

 در پایان نود و شش دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ... !
همه کارمندان اداره پست از این که توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند

  عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت ،

تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود :

 نامه ای به خدا !
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند .

 مضمون نامه چنین بود :
خدای عزیزم ، چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم .

با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم .

 من به آن ها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی ...

 البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند !!!


نوشته شده در  شنبه 90/11/8ساعت  8:41 صبح  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

روز مرگم فرارسیده است همه با جامه های سیاه سرمزارم حاضرهستند ولی

ازتومیخواهم با همان لباس سفیدی که  برتن داری سرمزارم حاضرشو

وصدای ناله های قلبم را بشنو که فریاد میزند دوست دارم ( نیلوفر )

***************************************************

میروم تا درآغوش خاک قرارگیرم وتمام خاطراتمان را به خاک بسپارم

چون دیگربه جزتو پناهی بهتر از آغوش خاک ندارم .

بی انصافی نکنید ...... نظربدید


نوشته شده در  شنبه 90/11/8ساعت  8:24 صبح  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

شنبه با نگاهی عاشقانه مست شدم! یکشنبه: به او گفتم گرفتارت شدم. دوشنبه:

 همچو لیلی عاشق صحرا شدم! سه شنبه: بی وفایی کرد و من گریان شدم.

چهارشنبه: اسیر هجرانش شدم. پنج شنبه: او رفت و من درعاشقی فانی شدم!

جمعه: بی او تنها شدم و از تنهایی مردم!

************************************************

من شب را با سکوت

                 سکوت را با خلوت

                               خلوت را با رویا

رویا را از گذشته

  گذشته را با خاطرات 

                          خاطرات را با محبت

محبت را از دل

               دل را با احساس

                        احساس را از وجود

وجود را با عشق

              عشق را با دوستی

                            دوستی را برای زندگی

           زندگی را با تو

                              و 

                                تو را از خدا می خواهم  ( نیلوفر)

 

 

 


نوشته شده در  پنج شنبه 90/11/6ساعت  10:16 صبح  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

بی انصافی نکنید ....... نظر بدید

نوشته شده در  پنج شنبه 90/11/6ساعت  8:33 صبح  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()


نام:انسان
نام خانوادگی:آدمی زاد
نام پدر:آدم
نام مادر:حوا
لقب:اشرف مخلوقات
نژاد:خاکی
صادره از:دنیا
ساکن:کهکشان راه شیری
منظومه شمسی:زمین
مقصد:برزخ
ساعت حرکت پرواز:هر وقت خدا صلاح بداند
مکان:بهشت اگر نشد جهنم

وسایل مورد نیاز:1-دومتر پارچه ی سفید.2-عمل نیک.3-انجام واجبات و ترک محرمات.4-نماز اول وقت.5-امر به معروف و نهی از منکر.6-ولایت ائمه ی اطهار.7-اعمال صالح،تقوا،ایمان

1-خواهشمند است جهت رفاه خود خمس و زکات را قبل از پرواز پرداخت نمایید.
2-از آوردن ثروت،مقام،منزل،ماشین حتی داخل فرودگاه جدا خودداری کنید.
3-حتما قبل از حرکت به بستگان خود توضیح دهید تا از آوردن دسته گل های سنگین،سنگ قبر گران و تجملاتی و نیز مراسم های پر خرج و غیره خودداری نمایید.
4-جهت یادگاری قبل از پرواز اموال خود را بین فرزندان و امور فقرا و مستضعفین مشخص نمایید.
5-از آوردن بار اضافی از قبیل غیبت،تهمت و...خودداری نمایید.
6-برای کسب اطلاعات بیشتر به قرآن سنت پیامبر(ص)مراجعه نمایید.

تماس و مشاوره به صورت شبانه روزی،رایگان،مستقیم و بدون وقت قبلی می باشد.
در صورتی که قبل از پرواز به مشکلی برخوردید با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید.
186 سوره ی بقره      45 سوره ی نساء
129 سوره ی توبه     55سوره ی اعراف
2 و 3 سوره ی طلاق

امیدواریم سفری آسوده در پیش داشته باشید.
سرپرست کاروان:حضرت اضرائیل

بی انصافی نکنید..... نظربدید.

نوشته شده در  پنج شنبه 90/11/6ساعت  8:15 صبح  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سال نو مبارک
بعدازرفتنت
برگرد
فرشته کودک
دست خودم نیست
لبخند
برای تومینویسم
دوست داشتن
امروزتولد زیبا ترین دختر دنیاست
سال نو مبارک
[عناوین آرشیوشده]