سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باز عالم و آدم ، خزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار میروند
تا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازندو آنگه سر مست، با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود  طرب انگیز نو روز و جشن شگوفه ها را بر گذار می نمایند . . .
حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشدپیشاپیش به گل های یاس بهشت آرزوهایم ،
 
پدر و مادر عزیزم
که عطرشان پایدار ومهرشان ستودنی است
و به
تمامی عزیزان بخصوص اونیکه بیشتر از خودم دوستش درام
«  
neelofar»
تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت
را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت مینماییم

این پست آخرین پست عاشقانه هادرسال 1392 خواهد بود

واگرعمری بود درسال 1393درخدمتتون هستم .

ای عابر بزرگ که با گامهای تو ...
از انتظار پنجره تجلیل می‌شود
تا کی سکوت و خلوت این کوچه‌های سرد
بر چشم های پنجره تحمیل می‌شود؟
آیا دوباره مثل همان سالهای پیش
امسال هم بدون تو تحویل می‌شود؟
بی شک شبی به پاس غزلهای چشم تو
بازار وزن و قافیه تعطیل می‌شود
«آنروز هفت سین اهورایی بهار
     موعود! با سلام تو تکمیل می‌شود»    
 
____*##########*
__*
##############
__
################ ____________
_
##################__  نیلوفر_______
__##################_____*##########
__
##################___*#############
___
#################*_###############*
____
#################################*
______
####دوستت##################
_______##########دارم###############
________=#########################
__________
###عشق من #########
___________*####################
____________*
####### ########
_____________*###############
_______________
#############
________________
##########
________________=
#######*
_________________
######
__________________####

 


نوشته شده در  شنبه 92/12/17ساعت  12:34 عصر  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

شبی ازپشت یک تنهایی نمناک وبارانی ، تو را با لهجه گل های نیلوفرصداکردم .
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا گردم .
پس ازیک جستجوی نقره ای درکوچه ها آبی احساس .
تورا ازبین گل های که درتنهایی ام رویید باحسرت جدا کردم .
وتودرپاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی.
دلم حیران وسرگردان چشمانیست رویایی.
ومن تنها برای دیدن زیبای آن چشم تورا دردشت ازتنهایی وحسرت رها کردم.
همین بود آخرین حرفت.
ومن بعدازعبورتلخ وغمگینت .
حریم چشم هایم را بروی اشکی ازجنس غروب ساکت وتاریخی خورشید واکردم .
نمیدانم چرا رفتی؟
نمیدانم چرا ، شاید خطاکردم .
وتوبی آنکه فکرغربت چشمان من باشی.
نمیدانم کجا ، تاکی، برای چه .
ولی رفتی وبعدازرفتنت باران چه معصومانه میبارید.
وبعدازرفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت .
وبعدازرفتنت رسم نوازش درغم خاکستری گم شدوگنجشکی که هرروزازکنارپنجره بامهربانی دانه برمیداشت تما م بالهایش غرق دراندوه غربت شد.
وبعدازرفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود.
وبعدازرفتنت انگارکسی حس کردمن بی تو تمام هستی ام ازدست خواهد رفت .
ببین که سرنوشت انتظارمن چه خواهدشد.
وبعدازاین همه طوفان و وهم وپرسش وتردید.
کسی ازپشت قاب پنجره آرام وزیبا گفت.
توهم درپاسخ ا ین بی وفایی ها بگو درراه عشق وانتخاب ان خطاکردم .
ومن دراوج پاییزی ترین ویرانی یک دل .
میان غصه ای ازجنس بغض کوچک یک ابر.
نمیدانم چرا ؟ شاید به رسم وعادت وپروانگی مان بازبرای شادی وخوشبختی با غ قشنگ آرزوهایت دعا کردم .



نوشته شده در  سه شنبه 92/12/13ساعت  3:28 عصر  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

برگرد بی تو بغض فضا وا نمیشود 
 یک شاخ یاس عاظفه پیدا نمیشود
درصفه دلم تو نوشتی صبورباش 
 قلبم غباردارد ومعنی نمیشود 
بی توشکست پنجره روبه آسمان
غم درحریم آبی دل جا نمیشود 
دریای توپناه نگاه دل شکسته است 
هردل که مثل قلب تودریا نمیشود
میخواستم بچینم ازان سوی دل گلی 
اما بدون توکه گلی وا نمیشود
زیبا ترین گلی که پسندیده ام تویی 
گل مثل چشم های توزیبا نمیشود 
بی تو شکسته شد غزل آشنایی دلم 
این رسم مهربانی دنیا نمیشود 
شبنم گل نگاه مرا با ز شکسته است 
دل درکناریاد تو تنها نمیشود 
گلدان یا س بی توشکست وغروب شد
گلدان بدون عشق شکوفا نمشود 
رویای من همیشه به یادتوسبزبود 
رفتی وحرفی ازغم رویا نمیشود
رفتی ودل میان گلستان غریب ماند
دیگربهارمحو تماشا  نمیشود 
یک قاصدک کنارمن آمدکمی نشست 
گفتم که صبح این شب یلدا نمیشود ؟
دل های منتظرهمه تقدیم چشم تو 
امروز بی حضورتو فردا نمیشود 
تقدیم به عشق خودم «Neelofar»که چن روزی میشه ندیدمش

 


نوشته شده در  شنبه 92/12/10ساعت  3:40 عصر  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

کودکی که آماده ی تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید :
« می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید .
اما من به این کوچکی بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی
به آنجا بروم ؟ »
خداوند پاسخ داد : « از میان بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام .
او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد . »
اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه .
اینجا در بهشت من کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافیست .
خداوند لبخند زد : « فرشته ی تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند
خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود . »
کودک ادامه داد : « من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند در حالی که زبان آنها
را نمی فهمم ؟ »
خداوند او را نوازش کرد و گفت : « فرشته ی تو ، زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی ، در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد ، که چگونه صحبت کنی . »
کودک با ناراحتی گفت : « وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم ؟ »
خداوند برای این سئوال هم پاسخی داشت : « فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد چگونه دعا کنی . »
کودک سرش را برگرداند و پرسید : « شنیده ام در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند . چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟ »
خداوند گفت : « فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود . »
کودک با نگرانی ادامه داد : « اما من همیشه به این دلیل که دیگر شما را نمی توانم ببینم ، ناراحت خواهم بود . »
خداوند لبخند زد و گفت : « فرشته ات همیشه درباره ی من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت ؛ گر چه من همواره در کنار تو خواهم بود . »
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد . کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند . او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید :
« خدایا! اگر باید همین حالا بروم ، لطفاً نام فرشته ام را به من بگویید . »
خداوند شانه ی او را نوازش کرد و پاسخ داد : « نام فرشته ات اهمیتی ندارد .
می توانی او را مادر صدابزنی . »

یک نفرمنتظرم هست که باید بروم 

عاشق ودربدرم هست که باید بروم

به خدا اوهمه سالاردل وروح من است

غیرت تاج وسرم هست که بایدبروم

دردوداروی دلم اوج خیال غزل است

سایه اش دوروبرم هست که باید بروم

اوکه پیغام فرستاد که کی می آیی

هرنفس یاورمن است که باید بروم

پا اگرنیست مرا بادل وجان خواهم رفت

مادرم منتظرم هست که باید بروم ....... 

تقدیم به « مادر »عزیزم که خیلی دوسش دارم ....


نوشته شده در  سه شنبه 91/11/24ساعت  12:16 عصر  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

اگرمیبینی عاشق توهستم ، دیوانه توهستم وتمام فکروزندگی من توشده ای !به خدا بدان که این دست خودم نیست .

اگرمیبینی چشمانم دربیشترلحظه هاخیس است ودستانم سرد واگرمیبینی همه لحظه های دورازتوبودن این همه سخت وپرازغم وغصه است بدان که این دست خودم نیست .

دست خودم نیست که همه لحظه ها تورا درجلو چشمانم میبینم وبه یا د تومیباشم ودوست دارم همشمه درکنارت باشم ، دستانت را بگیرم وبرلبانت بوسه زنم وتورا درآغوش خود بگیرم .

به خدا دست خودم نیست که هرشب به آسمان نگاه می اندازم وستاره درخشان رامی بینم وبه یاد تو می افتم وهرسحرگاه به انتظارت مینشینم تا درآسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی ..

آرامش مرادریاب ای نام توبشارت فرداها

من ازصدای پای تومی لرزم

اینک ببین شکوه قرارم را

این دست های توست که میریزد

آرامشی به سینه طوفان ها ..

تو

همیشه دریاد منی ، آسمان به آسمان..

کوچه به کوچه ، رویا به رویا ..

هرجا که مینگرم بامنی ، اما ....

                               دلم برایت تنگ میشود ....Neelofar


نوشته شده در  شنبه 91/11/7ساعت  2:4 عصر  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

توی زندگیت هرگز اخم نکن چون ممکنه یه نفر فقط به لبخند تو زنده باشه..

برگ های خاطره ها به آرامی میریزن

و من بلندشون میکنم و اونها رو گرد هم میارم

چون امروز، فردا و تا وقتی که زندگی من ادامه داره

بخاطر داشتن شخصی مثل تو خوشحال خواهم بود

 

تقدیم به گلی که همتا ندارد Neelofar

 

 

 


نوشته شده در  شنبه 91/11/7ساعت  12:16 عصر  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

برای تو می نویسم...

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...

برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین توست ...

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...

برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است...

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزوی من است.....

باتمام وجود دوستت دارم«نیلوفرعزیزم»


نوشته شده در  دوشنبه 91/10/25ساعت  6:48 صبح  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش  که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه نشد چون دیگه رفته بود و پسر او را برای همیشه ترک کرده بود دختر با خود فکر می کرد که چه …………………دنیای

امروز صبح وقتی خدا پنجره آسمون رو باز کرد ازم پرسید چه آرزویی داری؟

گفتم:خدایا مواظب کسی که این پست رو می خونه باش چون خیلی برام عزیزه

تقدیم به نیلوفرگلم

 


نوشته شده در  یکشنبه 91/6/19ساعت  6:10 عصر  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

روزی که به دنیا اومدی داشت بارون می اومد.............. ولی ابری درآسمون نبود  ، این فرشته ها بودند که گریه میکردند آخه یکی از  اونا کم شده بود .......

امروزیکی ازروزهای خاص زنده گی منه .....

امروزتولد زیباترین دختر دنیاست ....

میخام که تووبلاگم به صورت اختصاصی تولدش روتبریک بگم ..

مهربون ودوست داشتنی ام ازصمیم قلب برات آرزوی خوشبختی وسلامتی دارم ....

دلم میخاد ازامروز تا آخرعمرشیرین ترین وعمیق ترین اتفاق های خوب رو درکنار عزیزانت تجربه کنی وهرلحظه زیرلب خدا را شکرکنی ......

ازدورمیبوسمت وهمیشه به یادت هستم ..........


« نیلوفرم »     (25) فروردین روز تولدته  ساده ای ساده  میگم 

گل تقدیم شماگل تقدیم شما گل تقدیم شما   تولدت مبارک گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما


نوشته شده در  جمعه 91/1/25ساعت  12:0 صبح  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()

 

دراین نوروز باستانی خیال آمدنت را به آغوش

خسته میکشم *

نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست اگرچه

 کوتاه ترین شبش یلدا باشد *

نوروز پیام آورمهراست که مرا وامیدارد تنها به

خاطر تودوست داشتن را یاد بگیرم *

*با توازخاطره ها سرشارم . جشن نوروز تورا

کم دارم *

سال تحویل دلم میگیرد .   با توتاآخرخط بیدارم

اگر چه یادمان میرود که عشق تنها دلیل زندگی

است .

اما خداراشکرکه نوروز هرسال این فکراربه

 یاد مان می آورد.

  

پـس           " نیلوفرم "     

        نوروزت مبارک

       که سالت را سرشارازعشق کند

 

 

*******

 

با سلام و دورود خدمت همه شما عزیزان

آرزوی کامیابی برای همه تون دارم .

ازتمام عزیزانی که درطول سال گذشته ، بنده و وبلاگ

عاشقانه هاراموردعنایت خودشون قراردادند

بی نهایت سپاس گذارم وامید وارم تونسته باشم جبران

محبت شون روانجام بدم .

فرارسیدن سال نو رو پیشاپیش خدمت همه

تبریک عرض میکنم .

به همه این نوید رومیدم که سال بسیارخوبی درپیش

خواهیم داشت .

این پست آخرین پست عاشقانه هادرسال 1390 خواهد بود

واگرعمری بود درسال 1391درخدمتتون هستم .


نوشته شده در  شنبه 90/12/27ساعت  9:0 عصر  توسط ابراهیم 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سال نو مبارک
بعدازرفتنت
برگرد
فرشته کودک
دست خودم نیست
لبخند
برای تومینویسم
دوست داشتن
امروزتولد زیبا ترین دختر دنیاست
سال نو مبارک
[عناوین آرشیوشده]